جدول جو
جدول جو

معنی عکس برداشتن - جستجوی لغت در جدول جو

عکس برداشتن(گِ رِ تَ)
تصویر شخص یا شی ٔ یا منظره ای را به وسیلۀ دستگاه عکاسی گرفتن. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
عکس برداشتن
رخش برداشتن تصویر شخص یا شی یا منظره ای را به وسیله دستگاه عکاسی گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رَهْ کَ دَ)
کوس بستن. رجوع به کوس بستن شود
لغت نامه دهخدا
(خَ شُ دَ)
ترک و شکاف برداشتن بنا و مایل به ویرانی گردیدن. ترک و غاچ برداشتن. آثار ویرانی چون شکاف و خسف در بنایی پدیدار شدن. (یادداشت مؤلف).
- شکست برداشتن سقف (دیوار) ، ترک برداشتن آن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ)
حمل علم. برگرفتن علم، میدان گرفتن. (ناظم الاطباء) ، کنایه از عزاداری و سوگواری. (آنندراج) :
پیش از آن دم که بسوزد ز وفاداریها
شمع در ماتم پروانه علم بردارد.
سالک یزدی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ بَ کَ دَ)
لک برداشتن میوه، قسمتی از آن به آسیب وزخمی رنگی دیگر گرفتن.
لغت نامه دهخدا
تصویری از علم برداشتن
تصویر علم برداشتن
درفش برداشتن بردن درفش حمل علم، عزاداری کردن سوگواری بر پا داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
لک برداشتن میوه. قسمتی از میوه براثر آسیب و فساد برنگ دیگر درآمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لک برداشتن
تصویر لک برداشتن
((لَ. بَ تَ))
قسمتی از میوه که بر اثر آسیب و فساد به رنگ دیگری درآمدن
فرهنگ فارسی معین